معنی گیل چال - جستجوی لغت در جدول جو

گیل چال

فرهنگ گویش مازندرانی

گل چای

از اقسام گل محمدی با گل های پرپر

فرهنگ فارسی عمید

فیل مال

پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مال بسیار، ثروت بیکران

لغت نامه دهخدا

گل چای

(گُ لِ)

نوعی گل سرخ است که بدین نام خوانده میشود. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

گیل چالان

دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش، محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 651 تن است، آب آن از رود خانه چاف و شفارود تأمین میشود، محصول آن برنج، توتون، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)

لغت نامه دهخدا

هلی چال

(هََ کُ)

دهی است ازبخش مرکزی شهرستان آمل که 225 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، عسل و کاردستی زنان شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

گیل کلا

(کَ)

دهی است از دهستان زانوس رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر. واقع در 40هزارگزی جنوب نوشهر و 9هزارگزی پول. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 400 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، ارزن و لبنیات و شغل اهالی زراعت است. زمستان برای تأمین معاش به قشلاق کجور میروند و شغل بیشتر آنها زغال سوزی و چوب بری است. در کوههای آن معدن مس و طلا وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

گله چال

(گَ لَ / لِ)

دهی است از دیه های استرآبادرستاق مازندران. (از ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 171)

لغت نامه دهخدا

گیل چاله سر

(دِهْ)

دهی است از دههای فرح آباد گیلان. (سفرنامۀ رابینو ص 120 انگلیسی و 161 بخش فارسی)

لغت نامه دهخدا

فیل مال

پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مالیده زیر پای فیل،
به پای پیل مالیدن، و این نوعی از مجازات بوده است که مجرم یا دشمن را زیر پای پیل می انداختند

لغت نامه دهخدا

سیه چال

(یَهْ)

گودالی تاریک که گناهکاران را در آن نگاهدارند. مؤلف غیاث اللغات نویسد: لفظ چال در اصل چاه بود، ها را به لام بدل کرده اند، چنانکه در جواهرالحروف. (غیاث) (از آنندراج) :
سیه چال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن بجای.
سعدی

لغت نامه دهخدا

پیل مال

مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)،
مال بسیار، (غیاث)

لغت نامه دهخدا

گیچال

کسی که موی سرش شانه نشده و ژولیده است، (فرهنگ نظام)

لغت نامه دهخدا

گلی چاس

(گُ)

دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به درود واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 300 تن است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا